انگور یا میوۀ دیگر که از درخت بچینند و در سبد بگذارند، برای مثال مغ از نشاط سبدچین که مست خواهد شد / کند برابر چرخشت خشت بالینا (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۲)، بقیۀ میوه که در آخر فصل در شاخه های درخت به جا مانده باشد، پساچین
انگور یا میوۀ دیگر که از درخت بچینند و در سبد بگذارند، برای مِثال مغ از نشاط سبدچین که مست خواهد شد / کند برابر چرخشت خشت بالینا (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۵۲)، بقیۀ میوه که در آخر فصل در شاخه های درخت به جا مانده باشد، پساچین
جامه ای که تن مرده را پس از غسل بدان خشک کنند. (از برهان) : براهام گفت ای نبرده سوار همی رنجه داری مرا خوارخوار بخسبی و چیزت بدزدد کسی از این در مرا رنجه داری بسی بخانه درآی ار جهان تنگ شد همه کار بی برگ و بی رنگ شد به پیمان که چیزی نخواهی ز من ندارم بمرگ آبچین و کفن. فردوسی. بپوشم (مرا به آیین به جامه ی عجم کفن وآبچین ده ز کافور نم. اسدی. و آن را به عربی مرشحه و مرشف (ربنجنی) و قطیفه گویند.
جامه ای که تن مرده را پس از غسل بدان خشک کنند. (از برهان) : براهام گفت ای نبرده سوار همی رنجه داری مرا خوارخوار بخسبی و چیزت بدزدد کسی از این در مرا رنجه داری بسی بخانه درآی ار جهان تنگ شد همه کار بی برگ و بی رنگ شد به پیمان که چیزی نخواهی ز من ندارم بمرگ آبچین و کفن. فردوسی. بپوشم (مرا به آیین به جامه ی ْ عجم کفن وآبچین ده ز کافور نم. اسدی. و آن را به عربی مرشحه و مرشف (ربنجنی) و قطیفه گویند.
دهی است از دهستان خان میرزا بخش اردکان شهرستان شهرکرد. دارای 150 تن سکنه و آب آن از چشمه و قنات است. محصول آن غلات، سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان خان میرزا بخش اردکان شهرستان شهرکرد. دارای 150 تن سکنه و آب آن از چشمه و قنات است. محصول آن غلات، سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
سحرخیز: خاقانی صبح خیز هر شام نگشاید جز بخون دل روزه. خاقانی. ای صبح خیزان می کجا آن عقل ما را خون بها آن آبروی کار ما نگذاشت الا ریخته. خاقانی. رای ملک صبح خیز بخت عدو روزخسب شبروی از رستم است خواب ز افراسیاب. خاقانی. صبح خیزان بین قیامت در جهان انگیخته نعره هاشان نفخ صور از هر دهان انگیخته. خاقانی. صبح خیزان بین بصدر کعبه مهمان آمده جان عالم دیده و در عالم جان آمده. خاقانی. صبح خیزان وام جان درخواستند داد عمری ز آسمان درخواستند. خاقانی. صبح خیزان کز دو عالم خلوتی برساختند مجلسی بر یاد عید از خلد خوشتر ساختند. خاقانی. صبح خیزان کآستین بر آسمان افشانده اند پای کوبان دست همت بر جهان افشانده اند. خاقانی. صبح خیزان بیمن کزپی من خوان فکنند شمۀ لذت آن خوان بخراسان یابم. خاقانی. آتش بخاک پنهان دارند صبح خیزان من خاک عشقم آتش پنهان چرا ندارم. خاقانی. چون خسرو صبح خیز شادان بر تخت نشست بامدادان. نظامی. بریحان نثار اشک ریزان بقرآن و چراغ صبح خیزان. نظامی. سلطان سریر صبح خیزان سرخیل سپاه اشک ریزان. نظامی. دگر روز کاین ساقی صبح خیز ز می کرد بر خاک یاقوت ریز. نظامی. برآنم من ای همت صبح خیز که موج سخن را کنم ریزریز. نظامی. جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده جبینش صبح خیزان راست روز فتح وفیروزی. حافظ. خط سبز از دعای صبح خیزان است گیراتر لب میگون ز خون بیگناهان است گیراتر. صائب
سحرخیز: خاقانی صبح خیز هر شام نگشاید جز بخون دل روزه. خاقانی. ای صبح خیزان می کجا آن عقل ما را خون بها آن آبروی کار ما نگذاشت الا ریخته. خاقانی. رای ملک صبح خیز بخت عدو روزخسب شبروی از رستم است خواب ز افراسیاب. خاقانی. صبح خیزان بین قیامت در جهان انگیخته نعره هاشان نفخ صور از هر دهان انگیخته. خاقانی. صبح خیزان بین بصدر کعبه مهمان آمده جان عالم دیده و در عالم جان آمده. خاقانی. صبح خیزان وام جان درخواستند داد عمری ز آسمان درخواستند. خاقانی. صبح خیزان کز دو عالم خلوتی برساختند مجلسی بر یاد عید از خلد خوشتر ساختند. خاقانی. صبح خیزان کآستین بر آسمان افشانده اند پای کوبان دست همت بر جهان افشانده اند. خاقانی. صبح خیزان بیمن کزپی من خوان فکنند شمۀ لذت آن خوان بخراسان یابم. خاقانی. آتش بخاک پنهان دارند صبح خیزان من خاک عشقم آتش پنهان چرا ندارم. خاقانی. چون خسرو صبح خیز شادان بر تخت نشست بامدادان. نظامی. بریحان نثار اشک ریزان بقرآن و چراغ صبح خیزان. نظامی. سلطان سریر صبح خیزان سرخیل سپاه اشک ریزان. نظامی. دگر روز کاین ساقی صبح خیز ز می کرد بر خاک یاقوت ریز. نظامی. برآنم من ای همت صبح خیز که موج سخن را کنم ریزریز. نظامی. جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده جبینش صبح خیزان راست روز فتح وفیروزی. حافظ. خط سبز از دعای صبح خیزان است گیراتر لب میگون ز خون بیگناهان است گیراتر. صائب